واژه زندگی ظاهرا مفهومی روشن است چه ترجمه بودن است و بودن تجربه بلا واسطه فرد است در تعامل با پیرامون خود
تجربه از سویی نحوه عمل و عکس العمل است با پدیده هایی که فرد با آن رو به رو است و عمل پیرو درک از زمینه و محدودیت ها و قواعد حاکم بر پدیده مورد توجه و هم چنین معیار و جهت گیری فرد در خصوص مطلوبیت ها است . چه با تغییر نظام ارزشی و مطلوبیت ها پاسخ متفاوت و عمل متناسب آن گزینش موجه هر فرد خواهد بود
به این ترتیب آنچه فرد در شناخت خود از زمینه های پیرامون خود کسب میکند را میتوان در قالب ادبیات مساله تصمیم گیری به فضای مساله تعبیر نمود که در آن توصیف وضعیت پدیده های پیرامون در قالب روابط بین آنها تصویر کشیده میشود
انتخاب های فرد در خصوص تعامل با حوزه های اثرگذار فرد معنا می یابد و لذا آنچه فرد بر آن میتواند اثر بگذارد را در واقع متغیرهای تصمیم میتوان نامید که در عالم واقع میتوان مشاهده نمود افراد در موقعیت های مشابه انتخاب های متفاوت را تجربه میکنند
سوال مهم در عرصه زندگی و تفاوت انسانها در این نحوه وجود به پاسخ های متنوع آنها بازمیگردد و این سوال آنست که کدام انتخاب صحیح است . شناخت تعامل درست با محیط سوال ریشه ای است که همه با آن رو به رو هستند و پاسخ به درستی یا نادرستی آن سبب نزاع های بسیار در زندگی انسان ها شده است
آیا مفهومی به عنوان درست و غلط وجود دارد ؟ آیا پاسخ به یک مفهوم پیرامونی صرفا یکتا است ؟ آیا میتوان چندین پاسخ و رویکرد متفاوت را همزمان درست پنداشت ؟و اگر پلورالیسم و تفاوت ها مجاز تلقی شود در اینصورت همه چیز صحیح است ؟ آیا این رویکرد به ضابطه شدن و نابسامانی رفتاری نمی انجامد ؟